هر که میل کبریایی می کند
از گدا عزت گدایی میکند
از خدا بر گشته ای در کوی عشق
کار مردان خدائی میکند
دزد کالا می برد تا دیده ایم
یار من آدم ربائی میکند
هر چه با من می کند بیدادها
از سربی دست وپائی میکند
در جزایر خلوت دریادلان
کدخدا هم نا خدایی میکند
پخته جایی را که جای حرف نیست
فکر خامم هرزه رایی میکند
او چه میخواهد نمیدانم ولی
همچو مرغانم هوایی میکند
می شود فریادآخر در گلو
آنچه صبر وبی صدایی میکند
ابر صحرا باز می آید زراه
تشنه خود را سقایی میکند