248 - ممتاز
بهار آمد و ساز گل ساز شد
بهاریۀ بلبل آغاز شد
بهارآمد و خنده بر لب
ازین خنده گل از گلم باز شد
زمستانیم با حضور بهار
سروش دلم نکته پرداز شد
چو کوچ سحر راه خود برگزید
وجودم مهیای پرواز شد
بهار مرا سربه سر گل گرفت
چوخشکیده گل دانه انداز شد
نجاتم زسیل فراگیر دشت
توان گفت بالای اعجاز شد
بهار آمد از قلب صحرا گذشت
زگلهای زیبا دلم باز شد
گل انداخت چهر بهاران عشق
نصیبم غزلهای ممتاز شد