243 - پیر
وقتی دل از گذشت زمان پیر میشود
دیگر فضای خانه نفسگیر میشود
کم کم زنا بکاری ایام و ضعف تن
روباه خانگی به سرت شیر میشود
تدبیر پیر چونکه بجایی نمیرسد
تسلیم دست و پنجۀ تقدیر میشود
وقتی که پیر خرقه تهی کرد در سفر
حق رهنمای مردم بی پیر میشود
هرکس چنین به عجز ببیند دل مرا
از جان و دیده و دل خود سیر میشود
پا از گلیم خویش فراتر نمی کشم
تا حلقه های زلف تو زنجیر میشود
صحرا و کاروان و گل و بلبل و صبا
خواب ندیده ایست که تعبیر میشود