وقتی که شعر همنفس ساز می شود
پای غزل بخانۀ من باز میشود
چون پیرگل بکوبه در ضربه میزند
صد پنجره درون دلم باز میشود
چون کوچ های چلچله آید ندیم گل
با بالهای بسته راهی پرواز میشود
شبنم بروی شاخه گل وقت صبحدم
در دست چشمه آینه راز میشود
تنها چو میشوم به بیابان بی کسی
فکر و خیال در دلم آغاز میشود
چون پانهد به غار ارادت سفیر عشق
شب صخره نیز مهبط اعجاز میشود
فصل خزان بهار من و در چنین زمان
طبعم لطیف و قافیه پرداز میشود
وقتی نشست برف زمستان ببام گل
صحرا بچشم ما غلط انداز میشود