قصد سیرم سفری دورتر از کیوان بود
مقصدم مقصد پیغمبر سرگردان بود
شعله وش رقص جنونم به نسیمی گل کرد
چه نسیمی که گران سیرتر از طوفان بود
بلبل آوای تو در خاطر من گل می چید
گلنسیم توهم آغوش سحر خیزان بود
درسراپردۀ خلوت به شبستان غزل
یار عیسی نفسی درد مرا درمان کرد
سرراهش بگرفتم زپریشانحالی
در پس خندۀ او گریۀ من پنهان بود
صورت و معنی او در صحف پاکی و نور
راستی آیه ای از سورۀ الرّحمن بود
نکته ای در ورق گل به نشاطم آورد
آنچه می خواستم از طالع خود در آن بود
سیل ویرانگربنیان کنی از کوهۀ ابر
اشک صحرای قلندر وش سرگردان بود