مردم شب اگر نظر تنگند
با فراخی روز در جنگند
جنگجویان با سیاهی ها
سبز فکر وسپید فرهنگند
سربداران داربی برگی
مردمانی دراز آهنگند
همچو خفاش مردم شبکور
بر درخت سپیده آونگند
در غزلواره های ساده من
رنگها نیز جمله بی رنگند
ماندم از پای جستجو امشب
گر چه پاهای من نمی لنگند
مردمان قبیلۀ امروز
عاشق کاروان بی زنگند
دل صحراست سنگ یا اصلا
مردم شهر عشق دل سنگند