امشب دوباره باز دلم شور می زند
جای سه تار ضربه به سنتور می زند
خشممم زند به چهره دف ,سیلی ای عجب
خشنودیم دو پنچه به طنبورمی زند
در نیمه روشنی که به صبح است روی او
در روبرو ستاره من نور می زند
جای تامّل است که در کاروان شب
شبتاب را که طعنه به شبکور می زند
بالون فکر من به تجسس در آسمان
دور جهان ز فاصله دور می زند
اقبال را نگر که به پیراهن دلم
درزی خسته وصلۀ ناجور می زند
ای سایه خیز چله نشینی که کارنیست
خورشید بوسه را به تن عور می زند
در جستجوی یار به صحرا دو چشم من
با یک اشاره قافله را تور می زند