یار با من عشقبازی می کند
با خیالم ترکتازی میکند
روبرویی با حقیقت ها مرا
خسته از عشق مجازی میکند
مکتب سعی وعمل در کوی صبر
طفل ابجد را چو رازی میکند
با نظر بازی شاهِ کج کلاه
یک ملیجک هم ایازی میکند
بر سر میدان عشق و شور و خون
دار ما هم سر فرازی میکند
یار من خود را به طفلی میزند
با غرورم نیز بازی میکند
یار من بی سنگ وچوب وآب وگل
در درونم خانه سازی میکند
راه ورسم آشنایی با خداست
آنچه را یار حجازی میکند
یار صحرا گرد من در راه عشق
از گلیمش پا درازی میکند