صخره ها پاک و باغ نا پاکند
گر چه هر دو سلاله خا کند
اسب وحشی و شیر دست آموز
سنبل مردمان بی باکند
آسمان را به فکر می گیرند
مردمانی که اهل ادراکند
عشق را مردم مرید ومراد
همصدایان کوه وپژواکند
شبروان همیشه تاریخ
چون سیه جامگان بی باکند
شبنم مانده بررخ گل یخ
عرق گرم سینۀ چاکند
مردمی با پیمبر وقرآن
پاسدار سرود افلا کند
عاشقان در دعا چو پیغمبر
مست گلواژه عرفناکند
در نمازند مردم صحرا
همه سر مست دُرد ایّا کند