امیرقافله سالار تکسوار آمد
که ای ستمکش سرسخت بخت یار آمد
طنین پای شب آید زشهرفاصله ها
خبردهید که خورشید شب شکار آمد
زپشت پنجره سرمیکشد شکوفه ناز
که ای خزانی غم آشنا بهارآمد
مقام وحی خدا گشت طورسینه من
صدایی از سر دیوار همجوار آمد
نسیم گل نفس از دور دست سرسبزی
به قصد دیدن صحرای داغدار آمد
هوای نو غزلی داشتم زدوری یار
قلم بخنده که ای سرشکسته یارآمد