به لوح خاطرم تا نقشی از فرهاد میآید
دلم را قصّه شیرین شیرین یاد میآید
دلم را می کشد آنجا که بر گلگشت سر سبزش
نسیم گل نفس از راه گل آباد میاید
چو هدهد کز سباپیغام می آردسلیمان را
مرا آن مرغ شور افشان جنگل زاد میاید
خبر آمد که از آن سوی مرز کشور هستی
نگار سرخوشم بر جانب میعاد میاید
خوشا حال دل رندی که در گل فصل بی خویشی
چه مست بی خبر از خلوت ارشاد میاید
نمیدانم چه داغ افسرد گلپوشان صحرا را
که از ابر کرامت ناله وفریاد میاید