بیدل از راز جان چه میداند
خفته از این وآن چه میداند
ماه خود جیره خوارِ خورشید است
ذرّه از آسمان چه میداند
پرکشیده از این دریچه درد
از زمان و مکان چه میداند
در شبستان باغ جز بلبل
از گل بی زبان چه میداند
آنکه مست پیاله هوس است
از گذشت زمان چه میداند
آنکه از حال خویش بیخبر است
از دل دیگران چه میداند
شیر بد مست پهنه نیزار
از گل خیزران چه میداند
عابر کوچه باغ بیخبری
از شب کاروان چه میداند
آنکه حیران وسعت صحراست
از دل تنگمان چه میداند