184 - نور دیده
یار من نور دیده را ماند
آسمان سپیده را ماند
چهرۀ با طراوت یارم
میوه تازه چیده را ماند
آفتاب غروب خانه ما
رنگ و روی پریده را ماند
دختر بکر فکر پو یایم
مزرع نا چریده را ماند
مثنوی های من اگر کوتاست
غزل من قصیده را ماند
دلنوای چکاوک غزلم
نغمه نا شنیده را ماند
عمر پروانه بس که کوتاهست
شمع آخر رسیده را ماند
دل تنها نشسته ام امشب
پیر صحرا گزیده را ماند