176 - مهربان
مه من همسفرم می آید
به سر من سپرم می آید
از بیابان درندشت خیال
نعره شیر نرم می آید
از هوایی به فراخی دلم
مرغ خوش بال و پرم می آید
مهربانست خدا می دانم
از من است آنچه سرم می آید
در کویری به درازی زمان
بوی پای پدرم می آید
آمدم من به قفای تو ولی
پدرم با پسرم می آید
نقش روی تو به بوم دل من
این زدست هُنرم می آید
از فرا دور زپژواک کهن
بانگ مرغ سحرم می آید
یار (صحرایی)من آمده است
یاکه چیزی نظرم می آید