دل بیرنگ رنگ میگیرد
سینه تنگ سنگ میگردد
تا که تاریخ هست وما هستیم
این جهان گرد جنگ میگردد
جُز مدارا چه میتوان کردن
توسنی را که لنگ میگردد
خستگی می گذاری آخر کار
صبر کم کم درنگ میگردد
گر که چنگی زند به چنگم چنگ
همۀ چنگ چنگ ،میگردد
نشوه در او وآن طهورایی
درپی خمر وبنگ میگردد
نی چو بشکسته شد خلیفۀ راه
کاروانش به زنگ میگردد
غربت آهنگ را چو می خوانم
دیده ام رود گنگ میگردد
گر به صحرا رود زشهر شما
گُربه ما پلنگ می گردد