161 - مخروبه
حیرانم و داد میزنم داد
خشکیده مرا گلوی فریاد
دارم جگر وبی نمکسود
لب تشنه تر از کویر مرداد
گلبوته خشک ریشه سستم
همواره اسیر چرخش باد
تنها شده مرد خسته شب
در طول زمانه رفته از یاد
نو رُسته گیاه قطره نوشم
ای ابر سحر خروش امداد
دل کنده ام از دو بی نهایت
مهر پدری وجور استاد
آوای غزل دوباره سر کن
ای طبع بلند آسمان زاد
باران گهر نشان صحراست
اشکی که به دامن من افتاد
مخروبه مکن بنای دل را
این خانه تست خانه آباد