154 - آفت
آنکه مهر تورا به دل دارد
هیچکس را زخود نیازارد
ابرهای سیاه بارانگیر
پس چرا بر سرم نمی بارد
واژه هایی که سست و بیماراست
گل بخاک غزل نمی کارد
من ندانم چه گشته دلبر من
نام من بر زبان نمی آرد
در مقام قیاس این دل من
خویش را هیچ هم نینگارد
آنکه بر دار میکند تعظیم
پشت گردن دگر نمی خارد
کشت صحرا نشسته بر آفت
آسمان خون چرا نمی بارد