پیرانه سرم باز هوای چله دارد
این کودک صد ساله عجب حوصله دارد
روبر حرم کعبه نهد پای خیالم
این خسته زجانم طلب هروله دارد
چون آینه یارم به تماشاگه رازست
هرچند که بین من و او فاصله دارد
چون نی که حکایتگر دنیای جدایی است
من از دل و دل از من تنها گله دارد
استون شبستان خیالم چو بهاران
در فصل خزان هم هوس چلچله دارد
هرگز نرسد پای کسی جز بعنایت
این راه خطر خیز که صد مرحله دارد
این آتش خوابیده درون دل صحرا
هشدار که آتشکده اش زلزله دارد