دستهایم چو عرض حاجت کرد
حق دعای مرا اجابت کرد
عشق تا پا نهاد بر دل من
خانه را نارسیده غارت کرد
آنچه را داده بود برد از من
لیک خود را به من عنایت کرد
نَحنُ اَقرب شنید چون زخدا
دل من خویش را عبادت کرد
چله هایی نشست این دل من
گربدانی چه این ریاضت کرد
کنج ویران و گنج رنج مرا
با دو خشت طلب عمارت کرد
درخور این همه نبودم من
پیر راهم به من عنایت کرد
درشبی با فرشتگان ما را
برسر خوان خود ضیافت کرد
آنچه می خواست کرد با دل من
هرچه کرد از سر رضایت کرد
همچو صحرا به من زابر کرم
گل یک روزه را عنایت کرد