136 - خفتۀ خسته
غم آمد و در دلم اثر کرد
این خفتۀ خسته را خبر کرد
گل بودم و آب تلخ کامی
در ریشۀ تشنه ام اثر کرد
بیگانه مرا به آشنایی
از خانه خویش دربدر کرد
هرچند که مرا خام میخواست
با آتش درد پخته تر کرد
فانوس مرا شکست اما
با ماه دو هفته همسفر کرد
شب ازدل و دیده گریه سر داد
این ناله که مرغ نوحه گر کرد
اینجا که تمام شد چه باید
با مردم عالم دگر کرد
گل خنده کنان و ابر صحرا
از چشمه به چشمه دیده تر کرد