134 - یار فدایی
آنکه دعوت خدایی میکرد
عشق را از تو گدایی میکرد
دل من جای خداوندی ها
طلب بی سر و پایی میکرد
در غزلخانه دنیای سرود
سخنم زشت زدایی میکرد
لب شب جای سخن های سیاه
از مهی بوسه ربایی میکرد
روز باجلوۀ نوری زخدا
به من آئینه نمایی می کرد
باز زرتشت خیالم در گوش
پچ پچ فرهمایی میکرد
پیر دیری زنوا خانۀ شهر
گله از غصه جدایی میکرد
در همان جای که آبم می برد
ناخدا نیز خدایی میکرد
برسر قبر شهیدی صحرا
صحبت از یار فدایی میکرد