بیدلی با غزلی منصب منصور گرفت
آتشی بود که خواب از شجر طور گرفت
غزلی را که به الهام می و مستی گفت
صلۀ ساغری از ساقی مخمور گرفت
در گل آباد هنر با نفس صبح خیال
شفق خاطر او رنگ گل نور گرفت
رفت از خانه آسوده در آغوش خطر
تا نشانی زره مردم مشهور گرفت
در میادین فنا تا به شهادتگه عشق
راه اندیشه گردان سلحشور گرفت
نظرش تا که به صاحب نظر عشق افتاد
در زمان دست زد و دامن منظور گرفت