دوبیتی های شماره 272 الی 283
گلم گل کرده گلدانی بیارید
نم آبی بپای آن ببارید
اگررفتم زدنیا بعد مرگم
بدشت تربتم جز گل نکارید
****************
ستاره دیده بیدار من بود
زمین پوشیده از اسرار من بود
زمانه با چنان تندی که دارد
اسیر کندی افکار من بود
****************
چو اسب آسمانم رام میکرد
من ناپخته دل را خام میکرد
نمیدانم چه میکرد هرچه میکرد
من دیوانه را آرام میکرد
****************
هوا آبستن باران غم بود
نمک پرورده دست الم بود
اگر دریا بروی دشت میریخت
برای تشنگان خاک کم بود
****************
دو چشمم ترجمان آب غم بود
نهنگی غوطه ور در شصت یم بود
رفیقم در شب بی همزبانی
سه تار و ناله مست قلم بود
****************
نگارم آب دریای دلم بود
صدای بوس موج ساحلم بود
چو مروارید سبز آسمانی
نگهبان گل و آب و گلم بود
****************
غنچۀ زعفران چو می خندد
گریه را راه درد می بندد
خنده و گریه این پدیده عشق
عمر مارا چو چوب می رندد
****************
زین گذرا کول و کتم داده اند
جامه به تن عاریتم داده اند
ریزه گیاهی به تک باغ عشق
یک گل صد خاصیتم داده اند
****************
در غروبی سیه و فصلی زرد
رنگها زرد و طبیعت دمسرد
او جلو من به قفا می گفتم
نفسم سوخت جوانی بر گرد
****************
نگاه من قدم تنها نمی زد
قدم با هرکس و هر جا نمی زد
برای آنکه چشمش را نبینند
حصیر خانه را بالا نمی زد
****************
گل شب بوی من لب باز دارد
فضا را پر ز عطر ناز دارد
اگر چه لوح ده فرمان ز موساست
محمد یک کتاب اعجاز دارد
****************
خرابی رفته و آباد آمد
بسوی مردم آزاد آمد
هزار وسیصد و هفتاد و نه رفت
هزار سیصد وهشتاد آمد