دوبیتی های شماره 320 الی 331
آن پیر که رنگ و روی کاهی دارد
پیشانی بلند و فر شاهی دارد
حتما به عنایت خداوند کریم
مانند علی نام الهی دارد
****************
دریای لبت چه بانمک بود
در با نمکی همیشه تک بود
نام تو برسم یادگاری
برروی نگین سینه حک بود
****************
دل من غصّه مردم دارد
موج خیزی که طلاطم دارد
شکر حق را که درین عصر جنون
با همه حسن تفاهم دارد
****************
شبی که آسمان مهتاب میشد
دل آرام من بی تاب میشد
هوای کوه میزد بر سر من
چو برف دشت وصحرا آب میشد
****************
مرا ای اهل دل از خود بدانید
زشهر آرزوهایم مرانید
اگر مُردم برسم مَردم دل
برایم قل هو الهّی بخوانید
****************
بخاک سینه ها گلدانه باشید
گل بی آفت گلخانه باشید
نمیدانم چه می خواهید امّا
پی کار جوانمردانه باشید
****************
در جهانی که بود نو بنیاد
جای غم بود و ناله و فریاد
با زمان پا به پا کجا می رفت
اوّلین کودکی که راه افتاد
****************
مردمانی که اهل فریادند
دشمن خانه زاد بیدادند
در گلو گاه سرزمین سیاه
طبل ها از صدا نیفتادند
****************
جستجو گران من دل ز خاک بر دارید
گوهر دل خود را سنگ خاره مشمارید
همچو باد سر گردان در پی چه میگردید
من دل شما هستم پاس آن نگه دارید
****************
روی سنگی عبارتی حک بود
همه ایکاش و لیک و آنک بود
در مقام بزرگواری عشق
وه که دنیای ما چه کوچک بود
****************
پدرم با نگاه آخر خود
زندگی را دوباره معنا کرد
خواست تا راه خویش بنماید
روی خود را بسوی صحرا کرد
****************
جانم آنگونه استقامت کرد
تا به غم های کهنه عادت کرد
برد مارا بدشت سبز خیال
من و دل را ز غصّه راحت کرد