دوبیتی های شماره 355 الی 366
اگر خواهید در راهی نمانید
اگر بیمار و زار و ناتوانید
وگر دل تنگ و بد و نزارید
دوبیتی های صحرا را بخوانید
****************
دل من در غریبی خون جگر شد
به کوه و دشت و صحرا دربه در شد
به دلداری که دادم خویشتن را
کرج هم موطن من سنگسر شد
****************
اگر بر قلّه اعلا رسیدید
تمام گفته ها را گر شنیدید
اگر یک کاغذ صد پاره دیدید
برای علم و آگاهی بخوانید
****************
آن بهشتی حقیقت سرمد
نور چشم من و شما احمد
با چنین منصب آن یگانه دهر
بوسه بر دست کارگر می زد
****************
بهر آنان که کهنه استادند
همردیفان پیر و اوتادند
از جوانی گذشتم و آنان
لقب پیر را به من دادند
****************
لحظه هایی که عشق با ما بود
آسمانی شدن مهیا بود
یکی از آرزوی دایم من
آرزوی شکار فردا بود
****************
ای عطر سپند ئ نغمۀ عود
ای قصّه سرای آتش و دود
هر چند به حال گریه بودی
لبخند ژکوند بر لبت بود
****************
ناز دارد ولی نمی نازد
خویش را زین میان نمی بازد
نان جو می خورد که تا گوید
نان گندم به من نمی سازد
****************
درد این نامساعد نامرد
همچو طوفان مست صحرا گرد
در سراشیب زندگانی من
گر بدانی چه با دل من کرد
****************
ای خداوند زهره و ناهید
به بهشتم چرا نمی خوانید
گفت با من خدای رحمانی
تو ویارانتان بفرمائید
****************
جوانمرد دنیادلش شاد باد
وجودش زهر بند آزاد باد
به عمری رهینم من این راد را
که جای لب نان به من کار داد
****************
هر پریدن دو بال می خواهد
آسمان زلال می خواهد
آمده ای خدا به درگه تو
بی کمالی کمال می خواهد