افسون نگاه تو مرا می خواند
ناخوانده کتاب بسته را می داند
من در عجبم ازین سراپردۀ راز
روزی که روم دلم کجا می ماند

****************

درد تو مرا به دست خود می تابد
اعصاب مرا به همدگر می سابد
بااینهمه درد و غم که در جان من ست
من در عجبم چگونه دل می خوابد

****************

هر که با خود قصد بازی می کند
مشق درس بی نیازی می کند
چو نکه یوسف پادشاه مصر شد
گرگ صحرا سر فرازی می کند

****************

ای خدا حق مردم گلخند
نه به راهم نه می پذیرم پند
خود عطا کن ره صواب ترا
به شهیدان کشورم سوگند

****************

بانگ گرم بلال می آید
از جنوب و شمال می آید
از تنور شما مسلمانان
بوی نان حلال می آید

****************

عید مردم سعید می گردد
قفل در با کلید می گردد
میرسد فصل انتظار به سر
نا امیدی امید می گردد

****************

تا دلم فرمان گفتن میدهد
خامه ام بوی شکفتن میدهد
آنچه من دیدم ز دل این خیره سر
عاقبت ما را به کشتن میدهد

****************

آفتاب خسته را یاری کنید
چون غروب از آن پرستاری کنید
ای صفا مردان بپاس پیر عشق
از جوانمردی نگهداری کنید

****************

سرخ و سبز و سیاه و آبی و زرد
همه بیرنگ و خالی و دلسرد
چه بگویم در این زمانۀ درد
دوست با دوست دشمنی میکرد


****************

در کوچه شهر ننگ نامم دادند
مانند پیمبران کلامم دادند
بالاتر ار آنچه گفته و می گویم
پنهان ز ستارگان دو جامم دادند

****************

می آمده جام جم بگیرید
پیمانه ز دست هم بگیرید
با نام علی به معبد شب
با ماه و ستاره دم بگیرید

****************

توسن نفس رام میگردد
ننگ همگام نام میگردد
چون چنین روزگار پیش آید
شعر در من تمام می گردد