دوبیتی های شماره 412 الی 421
با آینه عشق روبرو خواهم کرد
با موی سپید گفتگو خواهم کرد
حرفم چو تمام شد به فرمان جنون
با عشق گذشته های وهو خواهم کرد
****************
از گفت نیاز توبه می باید کرد
از کبر نماز توبه می باید کرد
در نزد کسی که محرم دل نبود
از گفتن راز توبه میباید کرد
****************
مردان خدا مرا خجالت دادند
با آب طهور دل طهارت دادند
در میکده خدا پرستان مستان
با باده مرا غسل شهادت دادند
****************
عشق از خاک سینه سر بر کرد
روی را جانب سمندر کرد
گفت اگر سوز آتشت این است
خنده باید به کیش آذر کرد
****************
با مرغ سحر ستاره نجوا میکرد
درهای امید بسته را وا میکرد
با دیدن دست من به محراب دعا
فردای مراسپیده معنا میکرد
****************
در آینه نقش دل تجلّا میکرد
با بینش خود مرا تسلّا میکرد
میبُرد ز جلوه ام به گلدشت جنون
دیوانگی مرا تماشا میکرد
****************
مرغ حق بر شاخه سبز سرود
اینچنین می خواند با آوای رود
گر نمی آمد محمد در جهان
شک ندارم آدمیّت مرده بود
****************
با حلقۀ بندگی که در گوشم کرد
در آتش عشق خود سیاووشم کرد
تا آنکه چونی ز شکوه لب نگشایم
یک بوسه زمن گرفت و خاموشم کرد
****************
دلبر ما زما چه می خواهد
پادشه از گدا چه می خواهد
جو گندم نما پی نانست
گندم جو نما چه می خواهد
****************
ساقی امشب نهاده ساغر داد
همه را بر من قلندر داد
دل من در هوای بد مستی
گوشه ای رفت و گریه را سر داد
****************
دل من آسمان بی خورشید
جگرم پاره پاره چون ناهید
فکر امروز را اگر می کرد
مادر من مرا نمی زائید