فکری به جنون بیقراری بکنید
اندیشه خسته روزگاری بکنید
ای مردم مهربان آبادی عشق
مردم زغم زمانه کاری بکنید

****************


مرغ شبم و خداخدا خواهم کرد
حق را به ترانه ها صدا خواهم کرد
تکرار اگر مرا بجایی نبرد
دیگر نتوان گفت چه ها خواهم کرد

****************

جز نقش خدا به گردن سینه مبند
در بر رخ مردمان بی کینه مبند
انصاف صفات بارز مردانست
گر خود غلطی بپای آئینه مبند

****************

شهر بندان فکر آزادی کنید
در پی هر غصّه ای شادی کنید
گر که خوشبختی است درافکارتان
از خرابی روبه آبادی کنید

****************

هر که در دیده شبنمی دارد
بی گمان در دلش غمی دارد
بیغمان را بگو نمی دانید
گریه کردن چه عالمی دارد

****************

خانه ای را که بی صفا باشد
مثل یک درد بی دوا باشد
به پشیزی بها نخواهد داشت
گر ستونهای آن طلا باشد

****************

خدا باوران رو به صحرا کنید
چو مردان معبد خدایا کنید
بیائید با چشم های طلب
خداوند گل را تماشا کنید

****************

دست خورشید چون به ماه رسید
آتشی از هوای غم بارید
آسمانی بگو به این دو چرا
از سرم دست بر نمی دارید

****************

تا کم نشدید بیش را مفروشید
از بهردو نان کیش را مفروشید
ای اهل حقیقت از برای لب نان
آئین و غرور خویش را مفروشید

****************

تا دولت گل به صبح من می خندد
برمن ره شام گریه را می بندد
یا رب نظری که چشم مردابی من
گر گریه نباشد آب آن می گندد

****************

مادر چو مرا بدست استادم داد
چون غنچۀ ناشکفته بر بادم داد
استاد بزرگ قبل از آغاز سخن
دل بردن و رسم عاشقی یادم داد