دوبیتی های شماره 490 الی 501
زمین اندازه غمهای من بود
زمان آئینه فردای من بود
بپاس خاطر مهر ومحبت
بهر جا پا نهادم جای من بود
****************
چرا بلبل نظر بر گل ندارد
چرا گل میل با بلبل ندارد
چرا رود خروشان بهاری
خبر از پایه های پل ندارد
****************
زمین سخت جای راحتم بود
سرشک دیده آب رحمتم بود
چه باید کرد از دیوان هستی
همین در زندگانی قسمتم بود
****************
دلم در سینه بغض ناله دارد
نشان از درد چندین ساله دارد
همه گفتند و نالیدند و رفتند
ولی من قصّه ام دنباله دارد
****************
زلالی ها دلم را پاک کردند
مرا پاک از زلال تاک کردند
چوشستندم به آب کوثر عشق
در آغوش محبت خاک کردند
****************
شما که رهرو کوچ بهارید
بسوی شهر گلها رهسپارید
بپاس حرمت پیر زمستان
گل یخ در دل صحرا بکارید
****************
شبی دل ناله بسیار می کرد
به حق حق گفتنم اصرار می کرد
شباهنگی برسم همنوایی
دو بیتی مرا تکرار میکرد
****************
سر شب تا سحر چشمم به در بود
دلم در پیش یارنو سفر بود
ولی افسوس در باغ دل من
درخت انتظارم بی ثمر بود
****************
به پیش چشم من دیوار شب بود
دل من خانه اهل تعب بود
نظر کردم به کوهی دیدم آن کوه
زسنگینی صبرم در عجب بود
****************
قدت را سرو جوبار آفریدند
رخت را باغ گلنار آفریدند
منم مجبور عشقت لیکن ایدوست
تورا در عشق مختار آفریدند
****************
بسوی شهر گلها خواهم آمد
به گلگشت تماشا خواهم آمد
ندارم همرهی ای عشق صحرا
به پابوس تو تنها خواهم آمد
****************
مرا همراز اهل راز کردند
دردل رابرویم باز کردند
کبوترهای خواهش زین میانه
ز صحرای دلم پرواز کردند