گیاه سوخته را نور و آب حاجت نیست
کویر تف زده مشمول ابر رحمت نیست
مبند راه عبور مرا نصیحت گو
برو برو که مرا حاجت نصیحت نیست
رسید عمر بآخر درین دو روزه سخت
بگیر دامن شب را که هیچ فرصت نیست
چگونه بار تأسف بدوش جان نکشم
که خانقاه محبت حریم حرمت نیست
شراب عاطفه بیرنگ و عشق بی معناست
امیر میکده جز نقش اهل صورت نیست
حدیث گریه من ترجمان آن حرفی است
که در اساس الفبای پیر محنت نیست
بگیرد آتش صحرا به همّت طوفان
بدامنی که در او سر گل محبت نیست