دوبیتی های شماره 527 الی 538
زندگی نو بهار را ماند
خط سبز نگار را ماند
عمر کوتاه ما به شیرینی
خواب بعد از نهار ماند
****************
مرغ و کبابی و دم و دود بود
بوی گل یاسمن و عود بود
یارمن آمد ولی از بخت بد
آب ز سرچشمه گل آلود بود
****************
ای نگاهت سپیده اروند
صد هزاران چو من ترا در بند
نذر کردی قبول حق اما
کهنه ای بر درخت عشق ببند
****************
تا گوش دلم نوای توحید شنید
از مشرق دیده نور امید دمید
یار آمده بود هر چه گفتم چه کنم
عقل من بیچاره بجایی نرسید
****************
دنیا چه حقیر وکم بها بود
پوسیده چو برگ زیر پا بود
یک آمدورفت گنگ و مبهم
افسانه زندگی ما بود
****************
دل بری را دلیر می باید
شیر را شیر گیر می باید
مانده بودم حبیب آمد و گفت
پیر را عشق پیر می باید
****************
بوی گلهای تازه خند آمد
صید ما جانب کمند آمد
تا که دیدم جمال جلوه دوست
نفس من ز جذبه بند آمد
****************
امشب به شب فرشتگان می ماند
در لجۀ چرخ مه بلم می راند
از پنچره خیال گلخوان دلم
در فصل خزان بهار را می خواند
****************
پروردۀ دیده دامن دیده درید
بین من و گل ستاره ها پرده کشید
فریاد کنان زسینه بر خاست دلم
کای مرغ سیاه جامۀ خورشید دمید
****************
در غم غزلم شکوه پرواز نبود
در صبح سخن نسیم اعجاز نبود
هنگام عروج سر بلندان جهان
افسوس که دست فکر من باز نبود
****************
تا قاصد خسته از دیار تو رسید
دل کرد ز وصل روی تو قطع امید
چون حال مرا بدین پریشانی دید
از بام دلم کبوتر عشق پرید
****************
ای کهنه بنای سست بنیاد
ای خرمن عمر داده بر باد
رفتم که در آتشت بسوزم
نان و نمک تو یادم افتاد