در مشهد دل شهید منصور نبود

در وادی سینه آتش طور نبود

در کعبه و سو منات هر جا که شدم

معشوق من از کنار من دور نبود

****************

سینه من دم از هنر می زد

گل خورشید را به سر می زد

لیک دل چون کبوتر چاهی

به هوای تو بال و پر می زد

****************

دیوار افق دید مرا مشکل کرد

خود را به میان من و او حائل کرد

این پرده خروس نابهنگامی بود

صد گونه چرا برای من حاصل کرد

****************

نمیدانم چرا دل غم گرا بود

همیشه در پی درد و بلا بود

اگرچه در گناهان غرقه بودم

ولیکن خاطر من با خدا بود

****************

گروهی سر برون از غار کردند

زجنگل بار خود را بار کردند

ازاین نامردمی هایی که کردند

طبیعت را زخود بیزار کردند

****************

چو پای من به صحرا باز گردید

زمین و آسمان پر راز گردید

زداغ لاله در سوگ بهاران

دوباره گریه ام آغاز گردید

****************

برای نقش من آئینه دادند

گلی از باغ سبز سینه دادند

برای رنج پای خسته من

برسم ما نشان پینه دادند

****************

بهار آسمانم گریه دارد

که می خواهد بخاک من ببارد

درین دشت عطشناک پر آتش

نمی دانم چه میخواهد بکارد

****************

خدا یا قصه یارانم کجایند

رفیق روزگارانم کجایند

دل تنگم مرا پیچیده درهم

خدایا غصّه خوارانم کجایند

****************

گر پیر رهید و گر جوانید

اشعار مرا زدل بخوانید

چون آخر داستان رسیدید

من می روم و شما بمانید

****************

به آنانکه دل از همه می برند

صف بیخودی را زهم می درند

خدا را به بازار آشفتگی

ترا می فروشند و گل می خرند

****************

بهر من و خویش جا بگیرید

در حق دلم بنا بگیرید

مرگم چو به عشق پاگشا کرد

دست همه را حنا بگیرید