باغ غم را غراب می آید
با صدای خراب می آید
ای کبوتر مواظب خود باش
دارد از ره عقاب می آید


****************

آنکه خود یار و یاور من بود
دائما در برابر من بود
عشق این ره گشای مردم مهر
آخرین حرف مادر من بود

****************

هرکس که مرا به سوی تو می خواند
اسرار نهفته مرا می داند
من ارچه زپیش روی تو خواهم رفت
غمنامه من برای تو می ماند

****************

به سخاوت اگر که می نازید
شک ندارم شما نمی بازید
میهمان آمدند از ره دور
زودتر سفره را بیندازید

****************

گذرم بر ته اطاق افتاد
به دو کبریت و یک چراغ افتاد
بین این دو که آتش افروزند
گربدانی چه اتفاق افتاد

****************
هر سئوالی که با جوابم بود
ضامن حالت خرابم بود
مرگ این خلسۀ رهایی بخش
آخرین صفحۀ کتابم بود

****************

هرچه خدا از سر اکرام داد
صد گره کور مرا بر گشاد
گرچه گدائیم ولی شاه عشق
بر سر ما تاج کرامت نهاد

****************

پرو بالی که جوجه بط می زد
خویشتن را به آب شط می زد
کودکی از سلالۀ مکتب
مشق را می نوشت و خط می زد

****************


لب دریا نفس کشی بی درد
روی گل ماسه ها قدم می زد
گفت با من به راستی زیباست
آفتابی که غرق می گردد

****************

در میکده یار همقدم می آید
از رایحۀ نود صدم می آید
وقتی ز شما صفای دل می بینم
ای آینه ها ز خود بدم می آید