دوبیتی های شماره 607 الی 618
چه خواهد شد اگر دریا بجوشد
نهنگ از تشنگی در آن نجوشد
بتاریکی چه خواهم کرد با خویش
اگر خورشید از من رو بپوشد
****************
هوا از عطر گل سرشاره امروز
میون سبزه گل بازاره امروز
بیابون تا بیابون دشت در دشت
زهر سو مژدۀ دیداره امروز
****************
اگر چه بی سرو سامانم ای یار
بیابان گرد سر گردانم ای یار
تو را چون در کنار خویش دارم
بدنیا سر نمی خوابانم ای یار
****************
فکر او را زنو برانگیزد
زشت کاری ز او فرو ریزد
همه را می کشد بسوی کمال
هر که از جای خویش بر خیزد
****************
هر که از خویشتن جدا گردد
لایق دیدن خدا گردد
کاش روزی رسد که در این کار
دُور دُور من و شما گردد
****************
با رند زمانه لا ابالی خوشتر
با اهل خیال بی خیال خوشتر
چون کاسۀ سگ جهان دهان آلودست
این ظرف نشسته خاکمالی خوشتر
****************
آسمان خفته است و ما بیدار
دست با کار خویش و دل با یار
ای خدا مشکلات دنیا را
از سر راه عاشقان بردار
****************
روحم ز عذاب کبریا شد بیمار
چشمم ز شرنک خلق او در آزار
دیوانه شدم بکوچه ها افتادم
از دست خداو خلق ای وای و هوار
****************
تا زدم از خانه به صحرا به در
یار مرا دید بپای گذر
با لب خندان به من خسته گفت
ای سفری مرد سفر بی خطر
****************
یارم ره و رهنما ست هشدار
در مرتبت خداست هشدار
بر چهرۀ سبز او نظر کن
مرآت خدا نماست هشدار
****************
من عاشق پا شکسته ام دستم گیر
از پای طلب نشسته ام دستم گیر
من خسته ترین خسته ام دستم گیر
دل برکرم تو بسته ام دستم گیر
****************
ای خداوند قادر مختار
ز اختیارت هماره بر خوردار
کوله ام کوله ایست آتش بار
« وَقِنا رَبنّا عَذابَ النّار»