گاه ملاقات ببالای دار
نعره زدم کشت مرا انتظار
آمد و گفتا که چه خواهی زمن
گفتمش ای دوست مرا دوست دار

****************

غم بر سر غم ریخته چون گندم زار
دل بر سر اینکه دست از ایمان بردار
چشمم که نشسته رو به محراب دعا
با سجۀ اشک می کند استغفار

****************

خسته ام زین طبیعت تکرار
درد مند از تمدن بیمار
بر وای غم ز سرزمین هوس
دست از دامن دلم بردار

****************

دل دلبر چرا تنگست امروز
نوای او غم آهنگست امروز
نمیدانم مگر من مرده بودم
که با خویشش سر جنگست امروز

****************

تن من دردمند و دیده بیمار
دلم در بندگیسویی گرفتار
سراپای وجودم هرج ومرج است
امان از دست این آشفته بازار

****************

به آتشگاه خورشید جهان سوز
به منجوق سپید آسمان دوز
به ماه شب به نور لاله روز
چراغی در دل صحرا بیفروز

****************

به دلتنگی چو دهلیزم من امروز
شرار خویشتن سوزم من امروز
درون آتش افسرده حالی
چو باغ زرد پائیزم من امروز

****************

چه چاهی هست گر زمزم نباشد
چه پیری گر که صاحب دم نباشد
اگر دنیا شود دنیای شادی
چه می ارزد اگر که غم نباشد

****************

بدیواری که بوی یاس دارد
بگردونی که دستش داس دارد
همه در پاس دلخواهان روزند
ولی صحرا شبش را پاس دارد

****************

دنیا همه ناز بود وعقبا همه راز
نیمی به حقیقت است ونیمی به مجاز
جان برلب من رسید وپا از ره ماند
تاآنکه به اصل خویشتن گردم باز

****************

گفتم چه رضای توست فرمود نماز
گفتم که چه آورم ترا گفت نیاز
گفتم که در آتش توام گفت بسوز
گفتم که بسوخت جان من گفت بساز

****************

پیش گل خار نچیدم هرگز
دست کس را نخلیدم هرگز
چون دلم طالب زیبایی بود
بد ندیدم نشنیدم هرگز