دوبیتی های شماره 642 الی 652
دلم تنگست و دنیا بهر من تنگ
درون سینه ام دل میزند چنگ
اگر چه خود سری پور شو دارم
ندارم با دل تنگی سر جنگ
****************
قلم مست و ورق مست و غزل مست
غزل خسته است بر دارید ازو دست
اگر شعری برای من نماند
غزل هست و غزل هست و غزل هست
****************
دلم تنگ است و در چشمم جهان تنگ
چه داری با دل تنگم سر جنگ
نه تو لنگی که آزارد تو را سنگ
نه من سنگم که پایی را کنم لنگ
****************
نوشتم جمله ای بر صفحۀ خاک
ز زخم تیغ و چشمی از هوس پاک
نوشتم هر که می خواند بگوید
که نفرین خدا بر چشم نا پاک
****************
شبی صحرا زچشمه آب میخواست
چراغ از خانه شبتاب میخواست
نمیدانم که مهمان شبش بود
که یک دریا شراب ناب میخواست
****************
نمیدانم چرا تنگست این دل
مثال ابر غمرنگ است این دل
به غم آباد ویران سحرگاه
هماهنگ شب آهنگ است این دل
****************
به شهر خویش در بندم من ای گل
نه دلگیرم نه خرسندم من ای گل
بگیرید این دل دیوانه ام را
ببینیدم چه و چندم من ای گل
****************
به چشمم یک جهان غم دارد این دل
درون سینه ماتم دارد این دل
نمیدانم برای کشتن من
چه چیزی را دگر کم دارد این دل
****************
خرابی رو به آبادیست امسال
پیام یک جهان شادیست امسال
به بندیان این عالم بگوئید
زمان صلح و آزادیست امسال
****************
صدای بوسۀ موج است و ساحل
به قول حافظ این گرداب حائل
به آوایش چو دادم گوش می گفت
دل ایدل ایدل ای دل ای دل ای دل
****************
به پیری نوجوانی کردم ای دل
چو گل شیرین زبانی کردم ای دل
ز بس پرواز کردم همچو مرغان
خودم را آسمانی کردم ای دل