دوبیتی های شماره 665 الی 676
قدت را چون میان سبزه دیدم
به پابوس تو تا صحرا دویدم
به امیدی که فردا باز گردی
برای تو گل یک روزه چیدم
****************
بیائید ای رفیقان پر بگیریم
چو آتش در نیستان در بگیریم
بیائید ای گرفتاران عالم
شب قدرست قرآن سر بگیریم
****************
تو را حمد فراوان می کنم من
دعایت از دل و جان می کنم من
اگر آیی بسویم نذر کردم
شبی یک ختم قرآن می کنم من
****************
اگر چه سینه ای بی تاب دارم
چو دریا دیده ای پر آب دارم
به لالایی مرغان شب آوا
میان سبزه قصد خواب دارم
****************
پریشان خاطر و افسرده حالم
زمستانی تر از قطب شمالم
درین تاریکی و زندان هستی
گرفتار هیولای خیالم
****************
نمک پرورده خوان خیالم
دهن آلودۀ جاه و جلالم
به شهر آرزو در گوشه غم
گرفتار خیالات محالم
****************
ننشسته ایم و باز به هنجار میرویم
تنها نه می رویم که چون باد میدویم
پایان خط چو گشت نمایان نفس نفس
جان میدهیم و وارد تاریخ میشویم
****************
پیرم امّا جوان دلشادم
در فنون محبّت استادم
مرده بود عشق این پدیده ولی
من به آن رنگ زندگی دادم
****************
چون هوای یگانه میکردم
رو به سجاده خانه میکردم
بهر خالی شدن بهمّت اشک
خستگی را بهانه میکردم
****************
بدنیای هنر گل می نشانم
گل زیبای سنبل می نشانم
برای خاطر گلچین صحرا
هزار ویک قرنفل می نشانم
****************
گیاه شور خاک گرمسیرم
گل نی در نیستان کویرم
کویر تشنه را درنو بهاران
گلی خوشبو ولیکن زود میرم
****************
درخت کهنه پوش ریشه سستم
بخاک معبد افسانه رستم
طبیب سینۀ من ای مسیحا
چوبیمار تو هستم تند رستم