به تشنگی کویرم به سبزی جنگل
در آستانه خوابم به بستر مخمل
مرا کتاب حقیقت به سینه مکتوب است
اگر چه نیستم ای جان پیمبر مرسل

****************

یک غنچه نرُست در دلم الا عشق
یکدانه نکشت حاصلم الا عشق
با این همه زور و زر که دیدم یکعمر
تسلیم کسی نشد دلم الا عشق

****************

افسوس که نه رسیده بودم نی کال
یک گردن و صد هزار تا دست و بال
روزی که سفر بود سر آغازی من
هرگز نروم رهی مگر راه کمال

****************

بهاری را زمستان کردی ای دل
زمستان را گلستان کردی ای دل
بنازم از جدایی گر که گفتی
شکایت از نیستان کردی ای دل

****************

نمودی آنچه در پیداست بودم
همین جا آنچه در آنجاست بودم
اگر که خرده بر کارم نگیری
فقط من با خدا رو راست بودم

****************

بهاران بود و من پائیز بودم
رفیق مرغک شبخیز بودم
نمیدانم چرا دراین غم آباد
همیشه من زغم لبریز بودم

****************

نشستم با خودم تدبیر کردم
درین تدبیر قدری گیر کردم
عدم را داده ام یکجا تماشا
شبی که هیچ را تصویر کردم

****************

اگر طفلم ولیکن مرد جنگم
گرفتم جنگ را درمشت و چنگم
فرازی از وصیتنامۀ من
نوشته روی قنداق تفنگم

****************

نه زندۀ زنده ام نه مُردم
نه باخته ام به کس نه بُردم
کاری به کس نداشتم من
مشتی ز کسی اگر نخوردم

****************

رهروی خسته زین سیه دشتم
این جهان را به پای دل گشتم
چند باری ازین جهان رفتم
اشتباه کرده ام که برگشتم

****************

در قماری که با فلک کردیم
شب وماه و ستاره را بردیم
چون هزاران شب گذشتۀ خویش
باز امشب ز شب کم آوردیم

****************

هوای خاک کوی یار کردم
شبانه بار خود را بار کردم
به رسم کاروان داران عالم
هزاران خفته را بیدار کردم