درویشم و آفتاب جان را ماهم
در بین ستارگان شب در راهم
در لشکر باشکوه اسلامی خویش
سرباز ره علی ولی الهّم

****************

خود را ز همه اگر جدا می کردم
بنگر که زخود چه کارها می کردم
گر قدرت و زور بازویم میدادی
یارب که چه فتنه ای بپا می کردم

****************

بیخواب مانده بودم روبر کتاب کردم
صد شمع آبرو را در دیده آب کردم
لالایی شباهنگ در گوش من اثر کرد
غم رفت از کنارم چون عزم خواب کردم

****************

یا رب کرمی که بند بند تو شوم
در آتش پختگی سپند تو شوم
محتاجم اگر که می کنی کاری کن
محتاج تو ونیازمند تو شوم

****************

پاکبازانی که درخود فانیند
پاسداران جهان باقیند
از هزارن تن که یک تن صوفیند
عالمی در سایه سارش میزیند

****************

ای عزیز ای رهنورد پاکزاد
خاطرت از نور ایمان باد شاد
در عبور از چار راه زندگی
راه تو باز و چراغت سبز باد

****************

من نحیلم که صد رطب دارم
رطب ناب رنگ شب دارم
جنگ را کشته ام به تیغ فنا
بوسه آشتی بلب دارم

****************

ما عاشق زنده زمانیم
پروردۀ دامن مکانیم
هستی و عدم دو نام زیباست
ما مرز میان این و آنیم

****************

خود را بپاس عشق تو تنها گذاشتم
جان را بپای نرگس شهلا گذاشتم
از در مرا مران که بامید بازگشت
دل را درون خانۀ تو جا گذاشتم

****************

هرچه در چنته بود بخشودیم
تا زبار زمانه آسودیم
لیک ای پیر زندگی عمری
در رکاب تو باد پیمودیم

****************

تا دل نکند به ماه نو پا بندم
شب پنجره خیال را می بندم
در عالم بیخودی به فرمان جنون
دیوانه صفت بزندگی می خندم


****************

از دست تو ای زمان زمینیگر شدم
در پای غم تو از جهان سیر شدم
پنچاه و سه سال عمر من شد سپری
از قلّه زندگی سرازیر شدم

****************