دوبیتی های شماره 713 الی 724
تاریخ زمانه را ورق گردانم
در گوش کر ستاره مصحف خوانم
مهر از لب خویشتن چه سان بر دارم
گویای زبان بریده دورانم
****************
از گلشن راز سر به در آوردم
وز کوثر عشق چشم تر آوردم
چندانکه ز خویش باده بیرونم کرد
از عالم بیخودی خبر آوردم
****************
با اشک دویده بررخ زرد خوشیم
با سینه سرد و آه پر درد خوشیم
اندیشۀ روزکن که در منزل شب
پیمانه زنان باغم نامرد خوشیم
****************
در مکتب عشق طفل اَلکن بودم
در مدرسه همزبان سوسن بودم
هر جا که حریف کهنه کاری دیدم
یک پای قمار زندگی من بودم
****************
در همه جایی ز تو دم میزنم
شور تو دارم که قلم میزنم
از نفس تست به صحرا قسم
د ر غزلم هرچه منم میزنم
****************
در دشت فلک ستاره ای کم نورم
بر جامه عشق وصله ای ناجورم
ای همسفران هنوز تا منزل عشق
نزدیک هزار سال نوری دورم
****************
چمن چمن گل معنا بخواب میدیدم
گل نشاط چو نقشی بر آب میدیدم
ربوده خواب من از دیده تشنگی افسوس
برسم هر شبه خواب سراب میدیدم
****************
پیش چشم رقیب افسردم
مردم از بسکه خویش را خوردم
گل روی تو بود در نظرم
گل برویش اگر نیاوردم
****************
تار جان با پود عشقت بافتم
روی خود از غیر تو بر تافتم
یافتی گر گنج اسما در دلت
من ترا با گنج اسما یافتم
****************
کاش من نیز کار میکردم
جان به قربان یار میکردم
به من ار اختیار می دادید
دوستی را شعار میکردم
****************
در کوچۀ ما بهار را می دیدم
از رخنۀ در سوار را می دیدم
با دیدۀ خود به شانۀ بی بارم
سوگند که دست یار را می دیدم
****************
با کاسۀ خورشید شراب آوردم
آتش دهنان سرب مذاب آوردم
لاجرعۀ بنوشید و بسوزید که من
دریایم و یک سراب آب آوردم