دوبیتی های شماره 808 الی 819
هر کجا رفته ام نیاسودم
نه به تن تار مانده نه پودم
نی زیانم زیان و نی سودم
ای خدا پس چه تحفه ای بودم
****************
خوش بحالم که ترا بوسیدم
غنچه وا شده را بوئیدم
همچو گل در سحر سبز خیال
در گلستان لبت روئیدم
****************
دُر ز دریای سادگی سفتم
کهنگی را ز گرد خود رفتم
هرچه میخواستم بگویم من
در همین سادگوئیم گفتم
****************
همیشه آدمی بی تاب بودم
چو ماهی در ستیز آب بودم
چو بُردندم بکوی شب نشینان
دگر من روزها را خواب بودم
****************
خدا یا قوّتی تا پا بگیرم
ره دلداده صحرا بگیرم
بهشتی گر که خواهم عشقم این است
برای همرهانم جا بگیرم
****************
شبی را از تو ای مه یاد کردم
بیاد تو دلم را شاد کردم
ولیکن ناگهان چون طفل شبخیز
نشستم بی جهت فریاد کردم
****************
نسیم صبح دشت لاله خیزم
غزال وحشی مردم گریزم
نه بار خاطرم بیگانه ای را
نه در آزار یاران عزیزم
****************
به صحرا چشمه آب زلالم
بدریا گوهری روبر کمالم
نمیدانم چرا چون خویش بازان
همیشه در پی کار محالم
****************
تو نزدیکی و من دور تو هستم
تو خرمنگاه و من مور تو هستم
به ظلمت خانه تاریک هستی
تو نور و من علی نور تو هستم
****************
هوس ها را بدنیا می سپارم
گناهم را به عقبا می سپارم
گل یک روزه ام ای کودک دل
تو را هم دست صحرا می سپارم
****************
گنه آلود مخمور و خموشم
گدای کوچه گرد خرقه پوشم
غلامی بر در میخانه عشق
نمک گیر دو دست می فروشم
****************
صدایی از درون دل شنیدم
بدنبال صدا هر سو دویدم
چو از خود رفتم از فرط تکاپو
خدا را در کنار خویش دیدم