دوبیتی های شماره 855 الی 866
اگر حرف تو را دل می گرفتم
برایت سخت مشکل می گرفتم
برای خاطر گلچین صحرا
در باغ ترا گل می گرفتم
****************
تلاشی در خور دیرینه کردم
تهی این سینه را از کینه کردم
تو بودی در نظر گاه خیالم
تمنّایی که از آئینه کردم
****************
ستاره خانه شب را چو دیدم
هزاران غنچۀ نشکفته چیدم
ز ترس نعره های آسمانی
دعا ها خواندم و بر خود دمیدم
****************
گلنسیم سپیده از سر ناز
سرو را گفت روح صحرایم
میروم از کنار تو سرمست
سرو گفتا مرو که تنهایم
****************
رهنورد سفر آزادی
خسته از ظلمت استبدادم
بیشتر باز کنم مسئله را
شور بخت حلبی آبادم
****************
دلی به وسعت صحرای عارفان دارم
غمی چو پهنۀ دریای بیکران دارم
به شرمساری اگر زنده ام گذارد عشق
هنوز حالت مستی نوجوان دارم
****************
به دریا کشتی بی بادبانم
به صحرا همرکاب کاروانم
چو رود بی توقف درپی خویش
از این دریا به آن دریا روانم
****************
تو شاه و من گدای ره نشینم
توماه و من سیه بخت زمینم
به گندمزار پربار محبت
تو خرمن دار و من نو خوشه چینم
****************
من سرگشتۀ طوفان بهارم
بیابانگرد مجنونی تبارم
به غم آباد بی زنهار غربت
تماشائیست حال و روزگارم
****************
جهان را چو شب تاریک دیدم
بتاریکی رهی باریک دیدم
ببین ای زاهد خودبین خدا را
تو از دور و من از نزدیک دیدم
****************
جهان را گوی آتشناک دیدم
چه ها از باد و آب و خاک دیدم
برون رفتم چو از دست طبیعت
زناپاکی جهان را پاک دیدم
****************
گل پژمرده ام بی آب ماندم
بر خورشید عالمتاب ماندم
چه سازم کاروانم رفته ومن
در آغوش طبیعت خواب ماندم