خرابی همه عالم برای آبادیست
غم تمامی دنیا بخاطر شادیست
کسی که طالب بند است درحصار زمان
مسافریست که در جستجوی آزادیست
هزار قصه شیرین به بیستون زمان
نوشته ای زخط سرخ دست فرهادیست
زمان چو می گذردعُمرمی رودبرباد
چه سال شمسی وهجری ,چه سال میلادیست
تفاوتی نبود در میان آرد مگر
که آسیاب شما آبی وزما بادیست
بنام نابغه هرگزنمی شود مشهور
مگرکه کارکسی درکمال استادیست
زمانه در پی جشنی است در دل صحرا
چراکه وقت ظهورو تولدّ هادیست