شکوه از خستگی سیه حالی است
موجب یک جهان بد احوالی است
پیر اندیشه ام چنین فرمود
نوجوانی ما کهنسالی است
دست بر دامنم مزن ایدوست
چنته دوش همّتم خالی است
جز خدا آنچه در تفکر ماست
همه افکار پوچ وپوشالی است
خیز بردار هرچه باداباد
گر شکار تو ببر بنگالی است
نی آتش گرفته خامه من
غزل من سرود جنجالی است
بازهم رتب ویا بسی گفتم
جای صحرا درین میان خالی است

رتب و یا بس : یعنی بالا و پائین