غم ما را بشیر دلشادیست
این خرابه که رو به آبادی است
پشت دیوار شهر بند خیال
دشت سبزی بنام آزادی است
عشق را آنکه می کند شیرین
تلخ نقشی زنقش فرهادی است
خال لبهای یار شیرین کار
مگس پیشخوان قنادی است
کاروانم اگر زپا افتاد
شکر حق را در آخرین وادی است
سرمه خواه این دگر نمی پرسد
آسیا آبی است یا بادی است
اولین مشق یک الفبایی
آخرین گام راه استادی است
غیر عادیست گرچه زوزۀ گرگ
بهر هر صحرا ترانه عادیست
سال مولاست این مبارکسال
خواه شمسی و خواه میلادیست