همچو دیوانگان زنجیری
به زمین و زمانه میخندم
گرکه اهریمنی کند شیطان
دست او را زپشت میبندم

****************

در شوره زار صحرا یک جلوه در سرابم
برروی آب دریا یک خیمۀ حبابم
با خط خوب و خوانا در دفترم نوشتم
هذا مِن فَضلِ رَبی این اولین کتابم

****************

روزها خاک درگهت رُفتم
اُفت من با دگر شبی خفتم
یاعلی من زخویشتن رفتم
آنقدر اِشفِعی لَنا گفتم

****************

جهان را خاطر یک آه دارم
دو دفتر دستخط شاه دارم
به یمن دولت شب زنده داری
به اقلیم وجودش راه دارم

****************

شبی بر خاک صحرا لاله کشتم
نوشتم روی برگی سرنوشتم
که ای یاران بپاس سورۀ نور
من از دنیای تاریکی گذشتم

****************

شکن این هر دو پای هرزه پویم
بیفکن برقع دوری برویم
به مستان میدهم سوگند ای یار
دلم را بِشکن و مَشکن سبویم

****************

غزل میجوشد از خاک وجودم
قصیده سرنخی از تار و پودم
اگر دل قصّه را کوتاه میکرد
رباعی و دوبیتی می سرودم

****************

هوای آخر آغاز دارم
به بی بالی سر پرواز دارم
کبوتر بچه ای بی آشیانم
ولی قصد شکار باز دارم

****************

چراغ خانۀ دل را شکستم
شبی خاموش مانده روی دستم
زدم آتش بدفتر تا بگویم
به کاغذ پاره هایی دل نبستم

****************

کنار آتش اسپند و عودم
اسیر بوی این دود کبودم
بسوز ای عشق خرمن سوز صحرا
تمام هستی و بود و نبودم

****************

غریب آوارۀ شوریده حالم
میان غم سرایان مردسالم
همه با این و آن پیکار دارند
ولی من با دل خود در جدالم

****************

خبر از معجز اعداد دارم
به لوح دل هزار ابعاد دارم
بپای دولت شب زنده داری
نهانی ره به یک همزاد دارم