امروز به فکر رهرو فردایم
هم پای سلوک مردم بی پایم
با بار امانتی که بر دوش من است
من خسته ترین مسافر دنیایم

****************

آلودۀ این تمدن بیمارم
تقدیم شما محبت بسیارم
در خاک وسیع سینۀ پاک شما
پیوسته گیاه دوستی می کارم

****************

شعلۀ سرکش یک واقعه ام
آتشم آتش این فاجعه ام
نور چشمان تو هستم اما
ای پدر من پسر جامعه ام

****************

همتاب کمند زلف شبگون توام
بی تاب خروش چشم جیحون توام
لیلای ندیده محمل فکر منی
شاگرد کلاس درس مجنون توام

****************

عشق پاک ترا پذیرایم
بی تو در جمع خویش تنهایم
چونکه نام تو بر سرم باقی است
تا ابد برسر زبانهایم

****************

در میکده خویشتن پرستی نکنم
با چشم تو ادعای مستی نکنم
تا خود ندهی می محبت هرگز
برخوان کرم دراز دستی نکنم

****************

با دست سحر سپیده را کاویدم
بالای تورا میان گلها دیدم
در بستر سبز خفته بودی که تورا
از خیمۀ سرخ جامگان دزدیدم

****************

لب تشنه هوای کوثر خم کردم
مستانه نگه به چشم مردم کردم
چون در همگان جمال خود را دیدم
در آینه نقش خویش را گم کردم

****************

کوتوالی به قلعه خویشم
مهربانی است مذهب و کیشم
کاش روزی شود که در شب و روز
تو به من من به تو بیندیشم

****************

بر صخرۀ غم نشسته بودم
از دست زمانه خسته بودم
یار آمد و رفت با لب خویش
پیمان سکوت بسته بودم

****************

من که با خویشتن نمی سازم
عشق را پس چگونه آغازم
باختم در قمار هرچه که بود
لیک خود را دگر نمی بازم

****************

از دشت بهانه گلدوا آوردم
از مصحف دین و دل دعا آوردم
همراه خودم بجای یک دستۀ گل
بهر تو زآسمان شفا آوردم