دوبیتی های شماره 938 الی 949
درد سخت هماره در جانم
در بیابان عشق حیرانم
لیک اکنون به یمن دولت عشق
قهرمانی به خط پایانم
****************
من که از جان خویش بیزارم
چون تورا در دلم نگه دارم
رفتی از یادم و نمیدانم
به که گویم که دوستت دارم
****************
با بال خیال می پریدم
تا آنکه به کهکشان رسیدم
انداختمش به ساحل دور
باری که به دوش می کشیدم
****************
نقش تو بر لوح قلم می کشم
بر علم سبز بلم می کشم
من که ندارم هنری لاجرم
ناز قلم ناز قلم می کشم
****************
ای دل از دست تو پریشانم
در بیابان عشق حیرانم
من که عمری مطیع امر توام
تو چرا نیستی به فرمانم
****************
آسمان ستاره را مانم
دفتر پاره پاره را مانم
یک تن و این همه مصیبت و درد
راستی سنگ خاره را مانم
****************
دست پرورد این غم آبادم
همدم طوطی قفس زادم
در گلوی سپید دفتر شعر
صاحب گوهری خدادادم
****************
در گدایی مشق سلطانی کنم
در سلوک خود گرانجانی کنم
دوست دارم خویش را با خیل مست
پیش پای دوست قربانی کنم
****************
در آینه زمان نظر می کردم
آرایش چهره هنر می کردم
هرجا که به رنگ تیره بر میخوردم
شب میشد و من یاد پدر میکردم
****************
در شهر خیال مصطفا را دیدم
بالای بلند مرتضی را دیدم
در حالت خلسه چشم من رفت بِهم
خوابیدم و شاه کربلا را دیدم
****************
اسب کهر ستاره را رام کنید
با آن سفری به کشور شام کنید
تن جامه در آورید و همچو مهتاب
در چشمۀ آفتاب حمام کنید
****************
آسمان گه ستاره می باراند
گاه خنگ زمانه را میراند
چون شباهنگ مست در تکرار
مرد صحرا نماز شب میخواند