دوبیتی های شماره 974 الی 985
کودکانه شادمانی میکنم
با خیالت زندگانی میکنم
گرچه پیرم کرد دنیای کهن
تا ترا دارم جوانی میکنم
****************
گاه آگه گاه بی آگاهیم
گاه بنده گاه خویش الهّیم
در من افسون میکند هردم غرور
خاک عالم بر سر خود خواهیم
****************
دل آوای بو بَرد در فروردین
کشد دل به آن سوی دنیا و دین
که آنجا نوشته به الواح عشق
هزار آفرین بر هزار آفرین
****************
فارغ ز زمان و لا مکانم
از دست زمانه در امانم
با اینهمه بیخودی که دارم
آسوده ترین مردمانم
****************
چونکه از مادر زمان زادم
دیدم آئینه دار فرهادم
کودکانه بغل گشوده و پس
وسعت عشق را نشان دادم
****************
ساتکینی شراب میخواهم
خسته ام نوش خواب میخواهم
در کویر خیال همچو سراب
تشنه ام تشنه آب میخواهم
****************
گوهر صبر را چو می سفتم
هرچه دل ضجه کرد نشنفتم
چون شکستم من این بلا جو را
پس به ایّوب تسلیت گفتم
****************
راه مرا بست خدای رحیم
زد به تنم لرزه هیولای بیم
گفت بگو رمز شب و در گذر
گفتمش ای دوست الف لام میم
****************
برشاخه باغ دیده کوکو کردم
چون چشم ستاره بار سوسو کردم
با مرغ سحر شبی که بی پایان بود
او حق حق و من زعشق هوهو کردم
****************
از غیر به عشق دوست پرداخته ایم
در کورۀ غم سوخته و ساخته ایم
عالم همه را پشت سر انداخته ایم
ما بود و نبود خویش را باخته ایم
****************
از کودکی ام در پی خوبی و پلشتم
آوارۀ صحرا و در دامن دشتم
ای یاد تو همراه من سوخته ومن
یک عمر ندانسته بدنبال تو گشتم
****************
دیوار بلند ملک چینم
مشمول عنایت زمینم
اندازۀ عشق در یقینم
این است فراز اربعینم