برسم یادگاری هر چه هشتم
زدم نقشی ز درویشی به خشتم
اگر بینی که عریان و فقیرم
بدست خود نوشتم سر نوشتم

************************

میان باغ گلها لاله چیدم
چه اعجازی از این آلاله دیدم
به بندیهای این دنیا بگوئید
زگلها بوی آزادی شنیدم

************************

کنار باغ گلها ره نشینم
بجای شادمانی ها غمینم
برای آنکه خواب بد نبینم
قسم خوردم که دیگر گل نچینم

************************

در عالم اهل شور و شر نبودم
میان سر بلندان سر نبودم
به ابن الوقتیم این بس که هرگز
به فکر لحظۀدیگر نبودم

************************

زبان بسته را در باز کردم
تو میدانی که کشف راز کردم
چنان بارید بر من ابر رحمت
نگو گفتن بگو اعجاز کردم

************************

قسم بر عهد و پیمانی که بستم
ترا من از دل و جان می پرستم
تو نفرین میکنی بر حال زارم
ولیکن من دعا گوی تو هستم

************************

اگر در کار خود تاخیر کردم
خودم را در جوانی پیر کردم
اگر دیر آمدم در دشت میعاد
هزاران شهر را تسخیر کردم

************************

بیائید ای رفیقان پر بگیرم
چو آتش در نیستان در بگیرم
بیائید ای گرفتاران عالم
شب قدر است قرآن سر بگیریم

************************

من از غم هر چه گویی کم ندارم
ولی فکری بجز این دم ندارم
چنان مست از می صبرم که گویی
خبر از عالم و آدم ندارم

************************

از اول تابع تقدیر گشتم
بدین منوال بی تدبیر گشتم
درین شیب و فراز زندگانی
بدنبال جوانی پیر گشتم

************************

گهی در خواب و گه شبخیز بودم
گهی کند و زمانی تیز بودم
کنار میوه یکدست هستی
به غیر از میوه ها هر چیز بودم

************************

گمان من تو دردی من دوایم
تو از نفرینیانی من دعایم
سرود تو ز خط و خال یار است
ولی من خویشتن را می سرایم