دوبیتی های شماره 1022 الی 1033
برسم یادگاری هر چه هشتم
زدم نقشی ز درویشی به خشتم
اگر بینی که عریان و فقیرم
بدست خود نوشتم سر نوشتم
************************
میان باغ گلها لاله چیدم
چه اعجازی از این آلاله دیدم
به بندیهای این دنیا بگوئید
زگلها بوی آزادی شنیدم
************************
کنار باغ گلها ره نشینم
بجای شادمانی ها غمینم
برای آنکه خواب بد نبینم
قسم خوردم که دیگر گل نچینم
************************
در عالم اهل شور و شر نبودم
میان سر بلندان سر نبودم
به ابن الوقتیم این بس که هرگز
به فکر لحظۀدیگر نبودم
************************
زبان بسته را در باز کردم
تو میدانی که کشف راز کردم
چنان بارید بر من ابر رحمت
نگو گفتن بگو اعجاز کردم
************************
قسم بر عهد و پیمانی که بستم
ترا من از دل و جان می پرستم
تو نفرین میکنی بر حال زارم
ولیکن من دعا گوی تو هستم
************************
اگر در کار خود تاخیر کردم
خودم را در جوانی پیر کردم
اگر دیر آمدم در دشت میعاد
هزاران شهر را تسخیر کردم
************************
بیائید ای رفیقان پر بگیرم
چو آتش در نیستان در بگیرم
بیائید ای گرفتاران عالم
شب قدر است قرآن سر بگیریم
************************
من از غم هر چه گویی کم ندارم
ولی فکری بجز این دم ندارم
چنان مست از می صبرم که گویی
خبر از عالم و آدم ندارم
************************
از اول تابع تقدیر گشتم
بدین منوال بی تدبیر گشتم
درین شیب و فراز زندگانی
بدنبال جوانی پیر گشتم
************************
گهی در خواب و گه شبخیز بودم
گهی کند و زمانی تیز بودم
کنار میوه یکدست هستی
به غیر از میوه ها هر چیز بودم
************************
گمان من تو دردی من دوایم
تو از نفرینیانی من دعایم
سرود تو ز خط و خال یار است
ولی من خویشتن را می سرایم